من هم تو همان فكرم


  tasvir  اگر كسی كار احمقانه‌ای بكند كه بر او نكته بگیرند و جواب قانع‌كننده‌ای نداشته باشد به عنوان اعتراف و پوزش خواهی ضمنی این مثل را می‌گوید.
می‌گویند مردی برای دزدیدن هندوانه و خربزه سر جالیزی رفت و مقدار زیادی هندوانه و خربزه چید و توی گونی ریخت. وقتی كه خواست در گونی را ببندد جالیزبان مثل اجل معلق سر رسید و پرسید: «اینجا چكار می‌كنی؟» مرد گفت: «والله از راه می‌گذشتم باد سختی وزید و طوفان مرا انداخت توی جالیز تو» جالیزبان پرسید: «خوب هندوانه و خربزه را كی كند؟» مرد گفت: «طوفان می‌خواست مرا با خودش ببرد من هم هر مرتبه دست می‌انداختم و هندوانه و خربزه‌‌ها را می‌گرفتم یكی‌یكی كنده می‌شد» جالیزبان باز پرسید: «همه اینها درست! كی آنها را توی گونی ریخت؟» مردك فكری كرد و گفت: «والله من هم تو همان فكر بودم!».

بازگشت به فهرست زبانزدها

گردآوری و کُدنویسی شده برای تالار میدوری توسط :  میدوری