تو هم قاصد هنگام شده‌ای؟


  tasvir  هنگامی كه یك نفر ساده‌لوح از روی بی‌فكری كار عبث و بی‌مطالعه‌ای انجام داده باشد به او می‌گویند تو هم قاصد هنگام شده‌ای؟ می‌گویند: روزی، روزگاری، كدخدای ده هنگام به جارچی گفت: «صدا كن و به فلانی بگو، فردا باید به اهرم بروی» فردا صبح، قاصد بی‌اینكه خانه كدخدا برود یا بداند كه كدخدا چه كاری دارد راه می‌افتد و غروب همانروز می‌رسد به خانه كدخدای اهرم و می‌گوید: «كدخدای هنگام مرا فرستاده! ولی نمی‌دانم چكار داشته!» كدخدا هم كه می‌بیند قاصد آدم نادان و احمقی است، می‌گوید: «سنگ دو من و نیم از من خواسته!» قاصد بیچاره فردای آن روز سنگ دو من و نیم را برمی‌دارد و می‌برد به هنگام، كدخدای هنگام هم برای اینكه قاصد را بیشتر اذیت بكند می‌گوید: «نه! من می‌خواستم تو سنگ یك من و یك چارك را به اهرم ببری، و یك سنگ یك من و یك چارك دیگری از آنجا بیاری» خلاصه، قاصد، نامه كدخدا را كه پیغام اصلی بوده با سنگ دو من و نیم و سنگ یك من و یك چارك برمی‌دارد و راهی اهرم می‌شود.

بازگشت به فهرست زبانزدها

گردآوری و کُدنویسی شده برای تالار میدوری توسط :  میدوری