اشتهایم آمد پس ...


  tasvir  هرگاه كسی بنا به مصلحت، از چیزی روی بگرداند یا از كاری دست بكشد اما بعد صرفه خود را در آن ببیند و پشیمان شود و دوباره به آن چیزی رو بیاورد یا به آن كار بپردازد این مثل را می‌زنند.
روزی نزدیك‌های ظهر شخصی كه وارد آبادی دوستش شده بود به او برخورد. آن شخص اهل محل پس از احوالپرسی، رفیق تازه واردش را برای ناهار به منزلش دعوت كرد و آن مرد هم قبول كرد.
هر دو سر ظهر وارد منزل شدند زن به شوهرش گفت: «غذا به اندازه كافی نداریم» شوهر فكری كرد و گفت: «هرچه غذا داریم در مجمعه‌ای خالی كن تا ببرم سر سفره» زنش گفت: «آن وقت بچه‌ها بی‌غذا می‌مانند».
مرد گفت: «من فكری كردم، غذا را كه بردم چند لقمه‌ای كه خوردیم من خودم را كنار می كشم میهمان هم مجبور است دست بكشد. آن وقت بقیه غذا را می‌آورم برای تو و بچه‌ها» زن تمام غذا را در سینی خالی كرد و مرد هم آن را سر سفره برد و دو تایی مشغول خوردن شدند. میزبان چند لقمه‌ای كه خورد دست از غذا كشید و گفت: «من خوشدم بس» میهمان زرنگ كه از رندی میزبان سر در آورده بود گفت: « من خو می‌خورم تا شوهس » و همچنان به خوردن ادامه داد.
میزبان كه دید میهمان بی‌توجه، مشغول خوردن است و غذا هم دارد تمام می‌شود پیش خودش فكر كرد: حالا كه بچه‌هام بی‌غذا می‌مانند چرا خودم گرسنه بمانم و گفت: «من هم اشتهام اومد پس» و دوباره پای سفره رفت و با میهمان بقیه غذا را خوردند.

بازگشت به فهرست زبانزدها

گردآوری و کُدنویسی شده برای تالار میدوری توسط :  میدوری