مگه دست‌هات حنا است؟


  tasvir  در سمنان اگر كسی چیزی در دست داشته باشد و به علت غفلت و سهل‌انگاری از دستش بیفتد به او می‌گویند: «مگه دست‌هات حناست؟» یعنی مگر به دست‌هایت حنا بسته است؟ شبی دزدی به خانه زن بیوه ثروتمندی می‌رود. وقتی كه دزد وارد خانه می‌شود متوجه می‌شود كه زن هنوز بیدار است. خودش را به پشت پنجره اتاق می‌رساند و می‌بیند كه زن مشغول خمیر كردن حنا است كه دست‌های خود را حنا ببندد. در این موقع دزد وارد اتاق می‌شود و با خنجری كه در دست داشته زن را تهدید می‌كند كه اگر كوچكترین صدایی بكند او را خواهد كشت.
بیوه ثروتمند كه از ماجرا باخبر می‌شود به روی خود نمی‌آورد و لبخنی می‌زند و می‌گوید چكار دارم كه سر و صدا بكنم من سال‌هاست كه شوهرم را از دست داده‌ام و از آن به بعد تنها مانده‌ام. دنبال شخصی مثل تو جوان برازنده می‌گشتم. ترا حتماً خدا برای من فرستاده كه با تو ازدواج بكنم. دزد كمی به خود می‌آید می‌بیند كه این زن بیوه هم ثروتمند است و هم با جمال.
كم‌كم با زن اخت می‌شود و پیش زن می‌نشیند و با او درباره ازدواج خودشان شروع به صحبت می‌كند. زن به او پیشنهاد می‌كند كه همین امشب باید عروسی سر بگیرد. دزد می‌گوید: «در این نصب شبی ملا و آخوند از كجا پیدا كنیم كه صیغه عقد را بخواند؟» زن بیوه در جواب دزد می‌گوید: «اصل كارت رضایت طرفین است وقتی هر دوی ما رضایت داشته باشیم عقد بسته شده است، من راضی تو راضی گور بابای قاضی، بیا از حالا من و تو عروس و داماد بشویم» دزد قبول می‌كند. زن می‌گوید: «چه بهتر از اینكه حنا هم حاضر است بیا دست‌‌ها و پاهایت را حنا ببندم چون باید داماد بشوی» دزد غافل قبول می‌كند، موقعی كه بیوه ثروتمند دست‌‌ها و پاهای دزد را كاملاً حنا می‌بندد به پشت‌بام خانه می‌رود و داد می‌زند «آی دید ـ آی دزد» مردم به خانه زن بیوه می‌ریزند و دنبال دزد می‌كنند.
دزد می‌خواهد فرار كند اما پاهای او لیز می‌خورد و نقش زمین می‌شود. خلاصه خود را به دیوار حیاط خانه می‌رساند. به محض اینكه دیوار را می‌چسبد كه بالا برود و خود را به كوچه برساند دست‌هایش از دیوار لیز می‌خورد و دو مرتبه به حیاط می‌افتد و نمی‌تواند فرار كند و مردم او را دستگیر می‌كنند. حاكم از او سؤال می‌كند كه چرا و چطوری دستگیر شدی دزد در جواب می‌گوید: «دستام حنا بود».

بازگشت به فهرست زبانزدها

گردآوری و کُدنویسی شده برای تالار میدوری توسط :  میدوری