شما هم شهر آباد كن نیستید


  tasvir  دهی بود كه چند خانوار داشت از قضا آنها هم كوچ كردند به جای دیگری رفتند و فقط یك خروس و یك سگ در ده جا ماندند روباهی آن طرف‌ها بود كه می‌خواست خروس را بگیرد، خروس چون از قضیه باخبر شد پیش سگ رفت و گفت: "روباه می‌خواد منو بگیره و بخوره چكار كنم؟" سگ گفت: "من در گوشه‌ای می‌خوابم تو هم یك تكه فرش بینداز رو من خودتم روی او بخواب و طوری نشون بده كه لونه‌ات همین جاست تا روباه خواست بیاد ترو بخوره من بلند میشم و اونو می‌گیرم". مدتی كه از شب گذشت روباه دندان تیز كرد و به سراغ خروس آمد و تا خواست كه خروس را بگیرد سگ به او حمله كرد و دمش را از بیخ كند. روباه وقتی دمش كنده شد و از حیله‌ای كه به كارش كرده بودند خبردار شد رو كرد به خروس و گفت: "من با این دم كنده میرم ولی شما هم شهر آباد كن نیستین و این ولایت با شما دو نفر آباد بشو نیس!"

بازگشت به فهرست زبانزدها

گردآوری و کُدنویسی شده برای تالار میدوری توسط :  میدوری